اشعار اربعین
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:شعر,اربعین,آیینی, :: 16:57 ::  نويسنده : باقرزاده

باز شور تو در سرم افتاد

اشک از چشم مضطرم افتاد

خود به خود تشنه می شوم زیرا

تشنه بر خاک دلبرم افتاد

***

دل من بی هوا هوایی شد

با نگاه شماخدایی شد

این دل بی قرار آلوده

ناله ای کرد و کربلایی شد

***

گوش من پر شد از صدای کسی

در نمی آید از کسی نفسی

قافله آمده مهیا شو

همتی کن به کاروان برسی

***

خواهری خسته دل غمین آمد

صاحب نطق آتشین آمد

کاروان آمد و قیامت شد

محشر عالم اربعین آمد

***

از شترها تمام افتادند

مثل صیدی به دام افتادند

بین گرما و خاک تفدیده

روی قبر امام افتادند

***

هر کسی روی قبر دلبر خود

برسر خاک می نهد سر خود

آه از آن لحظه ای که خواهرها

یاد کردند از برادر خود

***

شور محشر دوباره بر پا شد

لب زینب به روضه ها وا شد

ای برادر بلند شو از جا

تا بگویم به تو چه با ما شد

***

من کی ام زینب ستم سوزم

کشته داغهای آن روزم

گرچه قلبم شکسته شد اما

زینبم سربلند و پیروزم

***

کوفه رفتم ولی علی بودم

غرق ذکر سینجلی بودم

بین نامحرمان که جایم نیست

بین نامحرمان ولی بودم

***

ابرخونبار کاروان بودم

من علمدار کاروان بودم

زینب و چند کودک زخمی

من پرستار کاروان بودم

***

گریه کردم تمام خندیدند

پای رأس امام خندیدند

گفتم این سر سر حسین من است

بی حیاها مدام خندیدند

***

خواهرت را به شام می بردند

بین آن ازدحام می بردند

پسرت را به تازیانه شان

با غضب چون غلام می بردند

***

کس نکرده به ما وفا هرگز

بین شان صحبت از خدا هرگز

همه را می برم ز  یاد اما

ستم نیزه دار را هرگز

***

بی وضو دست بر سرت می زد

پنجه بر موی اطهرت می زد

تیشه می زد به ریشه قلبم

دخترت را برابرت می زد

***

همه را با تو رو به رو می کرد

نیزه را در گلو فرو می کرد

سر عباس را زمین می زد

دختر تو عمو عمو می کرد

***

کشته دور از وطن برخیز

عشق من پاره پیرهن برخیز

پیکر بین بوریا مانده

بهرت آورده ام کفن برخیز

***

ابر غم روی ماه می افتاد

دخترت بین راه می افتاد

جسم تو در خیال من دائم

بین آن قتلگاه می افتاد

***

کربلا کربلا چه حالی بود

عطر زهرا در آن حوالی بود

همه بودند دور قبر حسین

حیف جای رقیه خالی بود

***

روی خود را به لطمه آزردند

بر سر هر مزار پژمردند

بعد از آن بانوان اهل حرم

عمه را سوی علقمه بردند

***

نفس پاک و پر اثر زینب

نافله خوان هر سحر زینب

قد خود نه، که قد دشمن را

خم نموده است تا کمر زینب

 

مجتبي شكريان همداني

************

تمام دختركان را نشانه ميكردند

به خنده صحبتي از كار ِ خانه ميكردند

 

اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را ديدم

دوباره آمدم و قتلگاه را ديدم

 

براي قافله ات بيرق عزا مانده

هنوز تكيه اي از خيمه ها به جا مانده

 

هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتي از خار است

بميرم اي گُل ِ من ديدنت چه دشوار است

 

هنوز رويِ زمين تيرهاي خونين است

هنوز رويِ زمين نيزه هاي سنگين است

 

هنوز از بدنت بويِ سيب مي آيد

صداي ناله ي مردي غريب مي آيد

 

اگرچه خويش به دستِ رباب آوردم

به دستِ بي رمقم ظرفِ آب آوردم

 

بنوش جرعه يِ آبي كه تشنه ات ديدم

اسير ِ مرثيه يِ سنگ و دشنه ات ديدم

شاعرش را نميشناسم

دوستانی که شاعر این شعررا میشناسند لطفاً اطلاع بدهند

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان